سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاکای دانا(علودانی -شیملتو-ده خروار)

 

حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ یکی از چهار زن بهشتی است[1] که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از آن خبر داده است. شخصیت منحصر به فرد وی، از سویی زمینی و از سویی فراتر از آن و آسمانی است؛ چنان که وجود مقدس پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ او را حوراء انسیه[2] خوانده است.
از امتیازات حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ القاب و اسماء زیادی است که به مناسب های خاصی به او داده شده است. به عنوان مثال؛ او را زهرا گفته اند، زهرا وقتی بر روی سجاده برای نماز، در مقابل خداوند، قرار می گیرد. نور او برای آسمانیان تجلّی می کند.[3] از جمله اسامی، او و در واقع اسم مشخص و اصلی وی فاطمه می باشد؛ که علت آن در روایات مختلفی ذکر شده ما به طور اختصار چند روایت را که در برگیرنده، دو علّت برای این امر، است را بیان می کنیم:
1. از امام رضا ـ علیه السلام ـ از پدرانش نقل کرده اند که: پیامبر خطاب به او فرمود: آیا می دانی چرا به نام فاطمه نامیده شدی؟ علی ـ علیه السلام ـ : چرا فاطمه نامیده شد؟
قال: لانها فطمت هی و شیعتها من النّار
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ زیرا او و پیروانش از آتش دوزخ در امان داشته شده اند.[4]
در جائی دیگر دارد؛ که او فاطمه نامیده شده چرا که خدای جهان ـ آفرین او از نسل پاکش هر که با ایمان به آنچه من آورده ام و توحید گرایی، خدا را دیدار کند، از آتش، در امان داشته است.[5]
2. امام پنجم فرمود: آنگاه که فاطمه ولادت یافت خدا به فرشته ای وحی فرمود که نام «فاطمه» را بر زبان پیامبر جاری سازد و سپس پیامبر او را فاطمه نامید.
سپس خداوند به آن بانوی با فضیلت فرمود: «من به وسیله دانش و بینش تو را از دیگر بندگان، جدا ساخته و بر همه آنها برتری دادم و تو را پاکیزه ساختم.[6]
در روایتی دیگر آمده او فاطمه نامیده شد زیرا از شرّ و بدی دور و جدا شده است؛ فطمت من الشّر.[7]
یا انما سمیّت فاطمه لان الخلق فطموا عن معرفت ها؛ یعنی فاطمه فاطمه نامیده شده زیرا مردم نمی توانند او را بشناسند.[8]
فاطمه سلام الله علیها مفتخربه لقب «سیدة النساء العالمین» می باشد که یکی از امتیازات ویژه اوست و چنان که در روایت آمده وی سرور همه زنان عالم، از اوّل تا آخر می باشند.[9]
روایات زیادی حاکی از این است که به دلیل فضائل بی شمار زهرا ـ سلام الله علیها ـ که هیچ کس جز او این مناقب را ندارد، او را سیده زنان عالمیان کرده است. در این بخش ما گزیده ای از صدها روایت مختلف در این باره را می آوریم. البته لازم به ذکر است که ما می توانیم دلایل نامیدن ایشان به این لقب (سیدة نساء العالمین) را به دو بخش تقسیم نمائیم:
1. متون روایاتی که او را به این لقب خوانده اند.
2. فضائل و ویژگی های منحصر به فردی که باعث اختصار او، به این لقب شده است.
در قسمت اوّل به ذکر این روایات وارده در این باره پرداخته خواهد شد:
1. از کتاب بحارالأنوار، علامه مجلسی، محمد باقر، از ابن عباس از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آورده است: «و امّا ابنتی فاطمه فانها سیّده نساء العالمین من الاولین و الآخرین».[10]
امّا دخترم فاطمه سالار زنان گیتی در همه زمان هاست.
2. مرحوم کلینی روایتی از «زید بن علی» آورده اند که می گوید:
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: فاطمه را محدثه خوانده اند؛ زیرا ملائکه با او سخن می گفتند و او را ندا دادند که: «یا فاطمه انّ الله اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین».[11] ای فاطمه خدا تو را برگزیده و پاک و مطهر ساخته و بر تمام زنان عالم برتری داده است.
3. این حدیث نیز با حدیث قبلی مشابه است ولی اندکی اضافه دارد و گفتگوی بین فرشتگان و فاطمه را نیز دارد که ما بخشی از آن را ذکر می کنیم:
«... فنادتها ملائکه کما تنادی مریم بنت عمران، فتقول: یا فاطمه! انّ الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین» یا فاطمه! اقنتی لرّبک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین» فتحدّثهم و یحدثونها».
یعنی ملائک همان طور که مریم دختر عمران را صدا می زدند، فاطمه را نیز صدا می کردند و خطاب می کردند: ای فاطمه! خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و بر زنان عالم برتری داده است.
پس فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پرسید: آیا مریم دختر عمران بر زنان عالم برتری داده نشده است؟!
پس فرشتگان جواب دادند که: «مریم، فقط سالار زنان زمان خویش بود، در حالی که خداوند تو را سالار زنان زمان خود و زمان مریم و سرور زنان عالم از اولین تا آخرین قرار داده است.[12]
امّا ویژگی های خاص حضرت فراتر از بیان و شمارش است که بشود آنها را ذکر کرد. ما در این قسمت به نقل یک روایت بسنده می کنیم که:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
رضایت خداوند در رضایت فاطمه است، داستان زیر دلالت بر این مطلب دارد:
در کتاب مناقب از ابن شهر آشوب آمده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ امر کرد دست دزدی را قطع کنند؛ دزد عرض کرد: « یا رسول الله با این دست با تو در اسلام بیعت کرده ام و شما فرمان قطع آن را صادر می فرمائید؟ حضرت فرمودند: «اگر دخترم فاطمه هم باشد باید قوانین اسلام، عمل شود، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ این مطلب را شنید و آزرده خاطر شد جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد اگر تو هم، یا رسول الله شریک آوری عملت نابود خواهد شد».[13] رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ محزون شدند و دوباره جبرئیل نازل شد و این آیه را از سوی خدا، آورد: اگر در آسمان و زمین به جز خدای یکتا، خدایانی می بود، همانا فساد در آنها راه می یافت» پیامبر از این امر، تعجب کرد. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ از سخن تو محزون و ناراحت شد و لذا برای خشنودی او، خداوند این آیات را نازل کرد.[14]
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نمونه بارز رأفت و مهربانی و منبع عاطفه و محبت به کانون خانواده بودند. وی برای علی ـ علیه السلام ـ همسری وفادار و برای فرزندان خود مادری دلسوز بود.
عشق و محبت بین آن بزرگواران از جهاتی مانند سایرین که با ازدواج پیوند مبارک و مقدس عروس و داماد، آغاز شد و محبت و آرامش بین آن دو شکل گرفت، زمینی و طبیعی مانند سایرین، است.
امّا این پیوند مبارک و الهی، بیشتر جنبه های الهی و معنوی داشته است به این دلیل که اولا امر به ازدواج این دو توسط خداوند صادر شده است و در روایت آمده است که: اگر علی نبود، فاطمه کفوی و همتایی، نداشت.
قبل از پرداختن بیشتر به این بحث و این که دید حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نسبت به علی ـ علیه السلام ـ چه بوده، نمونه ای از محبت و عاطفه ـ سلام الله علیها ـ نسبت به همسرش را ذکر می کنیم.
شیخ مفید در کتاب ارشاد نقل کرده است که: در سال هشتم هجرت، هنگامی که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ علی ـ علیه السلام ـ را در ماجرای جنگ ذات سلاسل، به سوی بیابان ریگزار «یابس» برای سرکوبی دشمن فرستاد، روایت شده: «حضرت علی ـ علیه السلام ـ دستمال مخصوصی داشت، هر گاه به جنگ بسیار سخت و عظیمی رهسپار ـ می شد، آن را به سر می بست، هنگامی که می خواست به جنگ مذکور برود، نزد زهرا ـ سلام الله علیها ـ آمد و آن دستمال را خواست، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از او پرسید: کجا می روی؟ مگر پدرم می خواهد ترا کجا بفرستد؟
علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «به بیابان ریگزار می فرستد. حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از روی علاقه و محبتی که به حضرت علی ـ علیه السلام ـ داشت گریان شد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در آن حال به خانه زهرا آمد و به او فرمود: چرا گریه می کنی، مگر می ترسی شوهرت کشته شود؟ نه، ان شاء الله سالم، بر می گردد...».[15]
علاوه بر این محبت و عاطفه که بین هر دو بوده و از سوی هر دوی آن بزرگواران دیده شده بود که نمونه بارز آن در بعد از ظلم و ستم به حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط طاغوت زمان آنها در قالب حمایت و دلسوزی و همدردی علی ـ علیه السلام ـ با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ پدیدار شد و هم چنین ناراحتی زهرا ـ سلام الله علیها ـ به خاطر غصب حق حضرت علی ـ علیه السلام ـ توسط خلفاء نمود پیدا کرد ـ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ همیشه مانند دیگر شیعیان حضرت علی ـ علیه السلام ـ را ولی خویش می دانستند و اطاعت خویش را اعلام می داشتند و از هر گونه حمایتی نسبت به حضرت علی ـ علیه السلام ـ دریغ نمی کردند؛ حتی برای گرفتن حقوق علی ـ علیه السلام ـ و خودش بنابر برخی از احادیث به همراه امام و حسنین به درب خانه مهاجرین و انصار می رفتند.[16] با این که خود او یعنی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ دارای ولایت تمام از سوی پروردگار بوده است و در روایتی به این مطلب اشاره شده از پپامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که «دخترم فاطمه اطاعت و ولایتش بر همه انبیاء و وحوش و طیور پرندگان و موجودات زمینی و آسمانی، واجب شده است و حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک...» اشاره به همین مسأله دارد که خلقت فاطمه در واقع باعث ایجاد خلقت و آفرینش سایرین از همه موجودات شده است.[17]
یعنی؛ فاطمه، فاطمه است زیرا؛ از شر و بدی دور است و روز قیامت یکی یکی دست دوستداران را گرفته و با خود به بهشت خواهد برد.
وی به همسر، وفادار و برای او خانمی فداکار و آشنا به وظایف و برای ما بچه ها مادری نمونه و دلسوز بوده و نسبت به علی ـ علیه السلام ـ از عشق و عاطفه بالایی، برخوردار بوده است و علی ـ علیه السلام ـ نیز نسبت به وی به دیده احترام و تعظیم نگریسته و از وی تجلیل می کرده است و متقابلا زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز ولایت او را بر خود لازم دانسته و در واقع شهیده راه دفاع از ولایت و ولّی زمان خویش گشته است.
---------------------------------------------------------
[1]. به نقل از شیعه و سنی بیان شده است که: حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، نشر اسلامی حلب، بی تا، ج2، ص497.
[2]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، قاهره، مکتبة الخانجی، 1349ش، ج3.
[3]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفا، بی تا، ج42، ص73.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. محمدی کاظم قزوینی، فاطمه الزهرا من المهد الی اللحد، علی رضا کرمی، قم، نشر مرتضی، 1375ش، ص103.
[7]. بحارالأنوار، همان، ج43، ص65.
[8]. همان.
[9]. همان، ص65.
[10]. بحارالأنوار، همان، ص73.
[11]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، انتشارات اسلامیه، بی تا، ج1، ص182.
[12]. شیخ الاسلامی، سید حسین، مسند فاطمه، قم، انتشارات دفتر تبلیغات، چاپ اول، 1377ش، ص73، به نقل از علل الشرایع صدوق.
[13]. زمر / 65.
[14]. ابن شهر آشوب، مناقب، قم، انتشارات علامه، بی تا، ج3، ص324.
[15]. شیخ مفید، الارشاد، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث العربی، 1413ق، ج1، ص63.
[16]. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، قم، منشورات شریف رضی، 1388ش، ص19.
[17]. القطره من بحار مناقب النبی و العثره، سید احمد مستنبط، قم، مکتبة النبوی الحدیثه، 1376ش، ج2.


ارسال شده در توسط محمد اسحاق مهدوی

 

اهمیت احسان به پدر و مادر

 

1. نیکی به پدر و مادر در کنار توحید

«لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،[1]

«وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،[2]

«أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،[3]

«وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»،[4]

«یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ».[5]

از این آیات معلوم می‌شود که عقوق والدین بعد از شرک به خدا در شمار بزرگترین گناهان است و از آن طرف هم معلوم می‌شود که واجب‌ترین واجب‌ها، احسان به پدر و مادر است.

 

2. احترام انبیاء نسبت به پدر و مادرشان

از بعضی آیات این درس مهم را از انبیاء می‌آموزیم خداوند در مورد یحیی ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: «وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ»[6]

و در مورد عیسی می‌فرماید: «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا»[7]

«خداوند مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده است و جبار و شقی قرار نداده است.

در سال‌های آغاز بعثت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود، روزی آن حضرت فرشی پهن فرموده بود و روی آن نشسته بود که در این موقع شوهر حلیمه به حضور آن حضرت آمد، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به یاد مهربانی‌های او، برخاست و او را احترام زیادی کرد و گوشه‌ای از فرش خود را گسترد و پدر رضاعی خود را روی آن نشاند، طولی نکشید که مادرش حلیمه وارد شد، حضرت گوشه دیگر فرش را برای او پهن کرد و او را روی آن نشانید و محبت فراوانی به مادر رضاعی خود کرد.[8]

 

3. سفارش به همه مردم نسبت به تمام پدران و مادران

در آیات به انسان‌ها سفارش شده است که نسبت به پدر و مادر احترام و احسان کنند و نگفته است که ای مسلمان‌ها به پدر و مادر خود احترام کنید «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً».[9]

و از طرف مادران و پدران هم احترام آنها اختصاصی به پدران و مادران مسلمان ندارد، بلکه هر کس که پدر و مادر است باید مورد احترام فرزندان قرار گیرد، چون در آیات سخن از «والدین» است بدون هیچ قیدی به ایمان و اسلام آمده و لذا شامل پدر و مادر غیر مسلمان نیز می شود.

«وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً».[10]

در این آیه با آن‌که پدر و مادر کافر هستند و فرزند را دعوت به کفر می‌کنند، خداوند فقط در این مورد اجازه عدم اطاعت داده است، امّا با این حال می‌فرماید: ولو این‌که آنها کافرند ولی با آنها در دنیا به طور شایسته‌ای رفتار کن.

 

4. سفارش به فرزندان شده نه والدین

در قرآن آیات زیادی تأکید بر رعایت حقوق پدر و مادر آمده است، امّا به والدین نسبت به فرزندان سفارش کمتر می‌شود، مگر در مورد نهی از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت در عصر جاهلیت بود. این هم به خاطر آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندشان کمتر ممکن است فرزندان خود را فراموش کنند در حالی که زیاد اتفاق می‌افتد که فرزندان پدر و مادر خود را مخصوصاً در دوران پیری فراموش کنند.[11]

 

5. شکر والدین هم ردیف شکر خدا

«أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ»[12] (به او توصیه کردم) که برای من و پدر و مادرش شکر به جا آور» همان طور که ملاحظه می‌شود در این آیه خداوند و شکر والدین در یک ردیف قرار گرفته‌اند، لذا امام رضا ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: خدا امر فرموده به شکرگذاری از خودش و برای والدین، پس اگر کسی والدین را شکر نکند خدا را هم نمی‌کند.[13]

 

6: تواضع و فروتنی نسبت به آنها آشکار باشد

در آیه «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»[14] در رابطه با تواضع و فروتنی نسبت به پدر و مادر است. جناح به معنای پر و بال گستران است که کنایه از مبالعه در تواضع و خضوع زبانی و عملی است، مثل جوجه‌ای که بال و پر خود را باز می‌کند تا مهر و محبت مادر را تحریک کند و او را به فراهم ساختن غذا وادار سازد از این‌که در این آیه جناح مقید به «ذُل» شده، استفاده می‌شود که انسان باید در معاشرت و گفتگو با پدر و مادرش طوری رفتار کند که پدر و مادر تواضع و خضوع او را احساس کنند و بفهمند که او را در برابر آنها خوار می‌کند و نسبت به ایشان محبت و مهر دارد.[15]

 

7. برتری نیکی به پدر و مادر بر جهاد

جابر می‌گوید: یک نفر خدمت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و گفت: من جوانی هستم که دوست دارم جهاد کنم، امّا مادری دارم که کراهت دارد که من به جهاد بروم، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: برگرد پیش مادرت برو، قسم به خدایی که مرا به پیامبر مبعوث کرده اگر یک شب پیش مادرت باشی بهتر از آن است که یک سال در راه خدا جهاد کنی.[16]

 

8. تحمل زحمت زیاد برای احسان به پدر ومادر

اهمیت احسان به پدر و مادر آن قدر زیاد است که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:

دو سال مسافرت کنید تا بر پدر و مادرتان احترام کنید.[17]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 71، ص 59، انتشارات دارالاحیاء التراث العربی.

2. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، (دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 14، 1374) ج 17، ص 41.

3. حق والدین، جعفر میرعظیمی، چاپخانه نمونه، قم.

4. حقوق والدین فرزندان از دیدگاه اسلام، مهدی علوی، قم، انتشارات علمیه.

 

[1] . بقره/ 83.

[2] . نساء/ 36.

[3] . انعام/ 151.

[4] . اسراء/ 23.

[5] . لقمان/ 14،13.

[6] . مریم/ 14.

[7] . مریم/ 32.

[8] . اشتهاردی، محمّد مهدی، داستان دوستان، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1369، ج 3، ص 47.

[9] . عنکبوت/ 8.

[10] . لقمان/ 15.

[11] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهاردهم،‌1374، ج 17، ص 41.

[12] . لقمان/ 14.

[13] . محمّدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، بی جا، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1363، ج10، ص 709.

[14] . اسراء/ 24.

[15] . طباطبائی، سید محمّد حسین، تفسیر المیزان، مترجم سید محمّد باقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، ج 13، ص 109.

[16] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ه‍ ، ج 71، ص 59.

[17] . همان، ص 82.


ارسال شده در توسط محمد اسحاق مهدوی

 

1 2 3 4 5
تهاجم فرهنگی
معنای تهاجم فرهنگی
«تهاجم فرهنگی» حرکتی است مرموزانه، حساب شده، همراه با برنامه ریزی دقیق و با استفاده از شیوه ها و ابزار و امکانات متعدد و متنوع، برای سست کردن باورها، دگرگونی ارزش ها، انحراف اندیشه ها، تغییر و تبدیل آداب و سنن و نابودی اصول اخلاقی حاکم بر یک جامعه.
رهبر بیدار دل و آگاه انقلاب «تهاجم فرهنگی» را این گونه تعریف کرده اند:
«تهاجم فرهنگی به این معنی است که یک مجموعه سیاسی یا اقتصادی برای اجرای مقاصد خاص خود و اسیر کردن یک ملت به بنیان های فرهنگی آن ملت هجوم می برند. آن ها هم چیزهای تازه ای را وارد این کشور و ملت می کنند اما به زور و به قصد جایگزین کردن آن ها با فرهنگ و باورهای ملی آن ملت، که نام این، «تهاجم فرهنگی» است».[1]
به عبارت دیگر، تهاجم فرهنگی عبارت است از پوچ و پوک و تهی کردن تفکر و ذهنیت و فرهنگ و تمدن ملی و اصیل یک جامعه و تضعیف شخصیت انسانی افراد آن، با تحمیل ترس و هراس دائم و القای اصول فکری و تحمیل فرهنگ کشور مهاجم به جای آن و این جز با از دست دادن «خویشتن» و از دست دادن پایه های فکری و اخلاقی اصیل و ملّی صورت نمی گیرد.
تفاوت تبادل فرهنگی و تهاجم فرهنگی
برخی افراد و جریان های مشکوک، مسئله دار و یا فریب خورده که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، نقش «ستون پنجم» دشمن را در این تهاجم فرهنگی بازی می کنند، برای انحراف اذهان عمومی و به ویژه به قصد خام و خواب نمودن دست اندر کاران امور فرهنگی، و یا به منظور توجیه برخی عملکردها و دیدگاه ها و اندیشه های خویش، وجود جریانی حساب شده و با برنامه از پیش تعیین شده به نام «تهاجم فرهنگی» را انکار نموده و آن را یک نوع «تبادل فرهنگی» که همواره در میان ملت ها صورت می گرفته، قلمداد می نمایند.
رهبر معظم انقلاب که به حق چونان دیده بانی تیزبین بر بلندای دژ تسخیرناپذیر نظام الهی جمهوری اسلامی، از مدت ها پیش خطر تهاجم فرهنگی را گوشزد کرده بودند، در دیدار با دست اندر کاران امور فرهنگی کشور با بیانی روشن و گویا تفاوت های تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی را باز گفتند. آن بیانات در حقیقت باطل السّحری بود بر همه شیطنت ها و چراغ هدایتی بود برای روشن تر نمودن این راه بار دیگر گوشه ای از آن سخنان حکیمانه را با هم مرور می کنیم:
«اولاً این نکته را عرض کنیم که تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی متفاوت است. تبادل فرهنگی لازم است و هیچ ملتی از این که معارفی را در تمام زمینه ها از جمله فرهنگ و مسائلی که عنوان فرهنگ به آن اطلاق می شود از ملت های دیگر بیاموزد، بی نیاز نیست، در همیشه تاریخ هم همین طور بوده و ملت ها در رفت و آمدهایشان با یکدیگر، آداب زندگی، خلقیات، علم، نحوه لباس پوشیدن، آداب معاشرت، زبان، معارف و دین را از هم فرا گرفته اند. این مهم ترین مبادله ملت ها با هم بود که از تبادل اقتصادی و کالا هم مهم تر بوده است. بسیار اتفاق افتاده که این تبادل فرهنگی به تغییر مذهب یک کشور انجامیده است.
در «تبادل فرهنگی» هدف ریشه کن کردن و از بین بردن فرهنگ ملی نیست. ولی در «تهاجم فرهنگی» هدف ریشه کن کردن و از بین بردن فرهنگ ملی است. در «تبادل فرهنگی» ملت گیرنده فرهنگ، چیزهای مطبوع، دلنشین، خوب و مورد علاقه را می گیرد.
تهاجم فرهنگی «چیزی نیست که امروز به عنوان شیوه ای جدید به کار رود بلکه در طول تاریخ بشری در اشکال مختلف علیه انبیای الهی و حرکت های انقلابی مورد استفاده قرار گرفته است.»[2] و در طول تاریخ پر ماجرای اسلام دشمن بارها از این حربه ها استفاده نموده است داستان غم انگیز و عبرت آموز مسلمانان در اسپانیا نمونه ای از این تهاجم است که از باب تذکر بدان اشاره می شود:
پس از آن که صلیبیان در مقابل روح شهامت، ایثار، استقامت و فرماندهی لایق مسلمانان تاب مقاومت را از دست دادند و مبارزه با آنان را امری محال دانستند از همین راه شیطانی وارد شدند، نخست از خواسته های مشروع و معقول مسلمانان آگاه گشته، مرکزی را به عنوان جایگاه فراگیری علم و با سواد شدن تعیین کردند و آن جا را به صورت زیباترین و با شکوه ترین پارک ها آراستند. گل ها، چمن ها، اشجار گوناگون و آب های جاری جلوه آن را بیشتر کرده بود و سپس زیباترین دختران اسپانیایی را برای خدمت گزاری در این پارک استخدام نمودند تا آن ها به تدریج ضمن معاشرت با سربازان و افسران مسلمان، آنان را به نوشیدن مشروبات الکلی عادت دهند و از این طریق با فساد و فحشاء، روح ایمان و تقوا را از دست داده به می گساری و بی بند و باری بپردازند، که این چنین نیز شد. به طوری که با رواج گناه در میانشان آن چنان سست و لا ابالی گشتند که در یک زمان بسیار کوتاه نتیجه تمام زحماتشان بر باد رفت و اکثر آنان به دست همان دخترکان زیبا روی کشته شدند و اسلام از اسپانیا رخت بر بست. بر همین اساس وزیر مستعمرات بریتانیا در قرن هجدهم گفت: «ما اسپانیا را از کفار (مسلمانان) به وسیله شراب و فحشا باز ستاندیم و لذا باید سایر بلاد را به همین دو نیروی عظیم باز گردانیم».
به هوش باشیم! دشمن که همه توطئه های نظامی، اقتصادی، سیاسی، روانی را آزموده و از هیچ کدام طرفی نبسته اینک دست به سلاح برنده «تهاجم فرهنگی» برده و با تمام نیرو و توان به میدان آمده تا شاید این انقلاب را که به مثابه نوری فرا راه تمام محرومین و مستضعفین جهان درخشیدن گرفته، فرو میراند و به خیال خام خود انقلاب اسلامی را به شکست بکشاند، تجربه تلخ اندلس نباید تکرار شود که مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.
تهاجم فرهنگی و انقلاب اسلامی
اگر چه در طول تاریخ همواره نبرد فرهنگی وجود داشته است اما نباید فراموش کرد که این تهاجم و نبرد فرهنگی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابعاد تازه تر و گسترده تری به خود گرفته است. اینک تمامی قدرت ها به تکاپو افتاده اند تا از گسترش موج سهمگین انقلاب اسلامی و فرهنگ حرکت آفرین و حیات بخش آن به هر شیوه ممکن جلوگیری نمایند.
اشاره به برخی از اعترافات و اقدامات دشمن در این خصوص، این حقیقت را روشن می سازد که تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام علیه فرهنگ انقلاب، با گذشته از بسیاری جهات فرق می کند.
«ترس و وحشت استکبار بدان حد رسیده که ریگان به دانشگاه «هاروارد» ماموریت داد با تشکیل یک کنفرانس بین المللی و دعوت از سیاست مداران و اسلام شناسان و ایران شناسان، درباره این موضوع به بحث بپردازند که: «چگونه می توان از گسترش موج انقلاب اسلامی جلوگیری کرد؟»
گورباچف (رهبر شوروی سابق) هنگام عزیمت به هند، در شهر تاشکند صریحاً اظهار داشت: «به هر حال موج گرایش به اسلام که از ایران آمده است برای ما مشکل ایجاد کرده و افرادی را تحت تأثیر قرار داده و مسائلی برای ما ایجاد نموده است. و سپس به توبیخ مسئولین پرداخت که چرا به مقابله و مبارزه با اسلام نمی پردازند؟»[3]
«دانیل بابیس» رئیس انجمن سیاست خارجی آمریکا در یک کنفرانس در استانبول ترکیه گفته بود: «امکان ندارد که روزی آمریکا با مسلمانان تندرو سازش نماید چرا که آنان نه تنها قصد عقب راندن ما را از خاورمیانه از جنبه نظامی دارند، بلکه «دفع فرهنگی» ما را نیز در سر می پرورانند» و در ادامه می گوید: «ایت الله خمینی به راحتی توانست مارکسیسم را از میان برداشته و مارکیست ها را شکست دهد. البته این به علت ناتوانی فکری آنان بود ولی جنگ مسلمین با «افکار عمومی» هم چنان ادامه دارد و بدین جهت است که مسلمانان تندرو، غربی ها را دشمن اصلی خود می شمرند».
وی با اشاره به مواضع امام ـ رحمه الله علیه ـ در برابر فرهنگ غربی می گوید: «آیت الله خمینی، زمانی گفته است: چیزی که بیشتر از سربازان آمریکایی نفرت مرا بر می انگیزد، غرب و به طور کلی «فرهنگ غربی» است».
و در بخش دیگری از سخن خود می گوید: «در گذشته ما هیچ کینه ای از اسلام در دل نداشتیم! و حتی حسابی برای آن باز نکرده بودیم ولی امروز مسئله کاملاً فرق می کند و لازم است که تمامی ما با این پدیده نو ظهور در ایران و برخی کشورهای دیگر با احتیاط کامل برخورد نماییم. مسلمانان ایران دارای ارزش ها و الگوهایی هستند که از آن نیرو می گیرند و ایران به عنوان آزمایشگاهی برای مسلمانان تندرو به شمار می رود که اگر تجربه آن موفق شود به مسلمین کشورهای دیگر سرایت خواهد نمود».[4]
ویژگی های تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی در مقایسه با تهاجم نظامی یا اقتصادی از ویژگی های منحصر به فرد برخوردار است و با عنایت به همین خصوصیات و ویژگی ها است که توجه کافی و مقابله جدی با آن را می طلبد. این ویژگی ها عبارتند از:
1ـ نامرئی و نامحسوس بودن
تفاوت و تمایز اساسی «تهاجم فرهنگی» با «تهاجم نظامی» نامحسوس و نامرئی بودن آن است. در تهاجم نظامی دشمن با تجهیزات و امکانات نظامی، توپ و تانک و موشک و هواپیما و غیره مستقیماً وارد معرکه می شود. «اما برای پیشبرد اهداف تهاجم فرهنگی نیازی به لشکرکشی و صرف هزینه های هنگفت نظامی نیست».
سلاح دشمن در این نبرد، امور به ظاهر رسمی و قانونی و کارساز مثمر ثمر، از قبیل تولید و نمایش فیلم، مصاحبه، سخنرانی، مباحثه، چاپ و انتشار مجله، کتاب، عکس، شعر و قصه و نمایش و ... است و همه این ها در قالب های ظاهر فریبی چون رشد و ترویج هنر و ادب، آزادی بیان و قلم و اظهار عقیده، تضارب افکار و تبادل اندیشه ها و .... صورت می پذیرد. پر واضح است که این ادعاها و پوشش های فریبنده و دهن پرکن تا چه میزان دشمن را در این تهاجم در «استتار کامل» قرار می دهد و برای شناخت توطئه و نقشه های دشمن و تشخیص ردپای او تیزبینی و ژرف اندیشی و دقت و هوشیاری فراوانی لازم است و گماشتن دیده بانانی تیزبین و تیز فهم، لازم تر.
و چه بسا دشمن در این تهاجم سربازان خویش را از میان «خودی ها» برگزیند و سخن خویش را از زبان آن ها بیان کند و نقشه های خود را با دست آن ها عملی سازد.
رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، طی بیانات با گله مندی به این واقعیت تلخ اشاره کرده و فرمودند:
«تهاجم فرهنگی گاهی هم متأسفانه بوسیله «خودی ها» انجام می گیرد».[5]
به هر حال تهاجم فرهنگی به مثابه موریانه ای است که از درون و بدون سر و صدا جوهره انقلاب و رکن و رکین آن یعنی فرهنگ انقلاب را پوسانده و نهایتاً مضمحل می کند. و به تعبیر رسای رهبر معظم انقلاب:
«تهاجم فرهنگی مثل خودکار فرهنگی، یک کار آرام و بی سر و صداست ... اگر شما ملت و عناصر فرهنگی بیدار نباشید خدای نخواسته صدای فرو ریختن ارزش های معنوی که ناشی از «تهاجم پنهانی و زیرکانه» دشمن است هنگامی در می آید که دیگر قابل علاج نیست».[6]
2ـ دراز مدت و دیر پا بودن
کار فرهنگی به همان میزان که نتیجه و محصول خود را دیر بدست می دهد، اثری را که از خویش بر جای می گذارد نیز دیرپا و باقی است و به آسانی از روح و فکر و متن جامعه زدودنی و زایل شدنی نیست. بر خلاف تهاجم نظامی که نتیجه آن بزودی و در کوتاه مدت روشن و هویدا می گردد، در تهاجم فرهنگی بذری را که دشمن در ضمیر و فکر افراد جامعه می کارد، تا سال ها و بلکه نسل ها باقی می ماند و ثمره تلخ و ناخوشایند خود را بروز و ظهور می دهد. نمودها و نمونه های فراوانی از فرهنگ منحط شاهنشاهی که هنوز پس از 14 سال که از پیروزی انقلاب و حاکمیت فرهنگ اسلامی می گذرد، در برخی اقشار و افراد جامعه مشاهده می شود، گویا ترین شاهد بر این مدعا هستند.
به گفته یکی از صاحب نظران: «فرهنگ امری دیرپا و پایدار است و از جهت تکوینی نیز در دراز مدت پدید می آید پس بعید نیست که در یک فاصله کوتاه شکل بگیرد و یا از بین برود. بدین لحاظ این امر از اموری است که به زمان نیاز دارد. و افرادی هم که در این زمینه فعالیت می کنند بناچار باید صبور، بردبار و آینده نگر باشند، باید سال ها با جدیت تلاش کنند به انتظار اینکه روزی نظاره گر اثرات فعالیت ها، زحمات و تلاش های طاقت فرسای خویش باشند. و گاهی اتفاق می افتد که نتایج کار مدت ها پس از مرگ ایشان نمودار می شود. مثلاً نوشتن کتابی که بتواند اندیشه ای تاریخ ساز و حرکت آفرین در خود داشته باشد، سال ها طول می کشد».[7]
خلاصه این که «تهاجم فرهنگی» از آن سنخ کارهایی است که به تعبیر رهبر گران قدر مان: «صدایش فردا در می آید».
3ـ ریشه ای و عمیق بودن آن
اگر فرهنگ را «سنگ زیرین» بنای یک جامعه و تمدن بدانیم (که می دانیم) و اگر فرهنگ را به مثابه «خونی» که در تمام رگ های حیات سیاسی، اقتصادی و فردی و اجتماعی پیکر جامعه جریان دارد فرض کنیم به خوبی و روشنی میزان عمیق و ژرفای تهاجم فرهنگی مشخص می گردد.
دشمن در این تهاجم می خواهد این «سنگ زیرین» را به سلیقه خود کج و معوج و سست بنا نهد تا این بنا نیز تا ثریا کج رود و سست و ناپدار باشد، می خواهد در این پیکره خود فاسد و تخدیر شده وارد کند تا تمامی اعضا و جوارح آن فاسد و افیونی گردند. دشمن در این تهاجم، ریشه این تنومند درخت فرهنگ پر بار اسلامی را نشانه گرفته تا با قطع آن تمامی شاخه ها و شعبه های سیاسی، اقتصادی و حقوقی .... را بخشکاند.
امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ آن جا که فرمان اصلاح می دهند، نقطه آغازین را اصلاح فرهنگ می دانند و می فرمایند:
«رأس اصلاحات»، «اصلاح فرهنگ» است و نجات جوان های ما از این وابستگی به غرب .... ما الآن در همه چیز به گمان همه یک نوع وابستگی داریم که بالاتر از همه، وابستگی افکار است این وابستگی سرمنشأ همه وابستگی هاست که ما داریم. اگر ما وابستگی فرهنگی داشته باشیم، دنبالش وابستگی اقتصادی هم هست، وابستگی اجتماعی هم هست، سیاسی هم هست، همه این ها است».[8]
آری اگر فرهنگ جامعه ای تغییر یابد از سر تا پای آن جامعه و افراد آن تغییر خواهد یافت و علاوه بر تغییرات ظاهری مثل آرایش سر و صورت، لباس و پوشش، تغییر نام، طرز سخن گفتن و به کار بردن لغات و اصطلاحات خاص و غیره، دامنه این تغییرات به اعمال و رفتار و برخوردها و افکار و حالات روحی و درونی و سنجش ها و بینش ها و قضاوت های افراد گسترش می یابد. در یک کلام با تغییر فرهنگ همه شؤن سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه دگرگون می شود.


ارسال شده در توسط محمد اسحاق مهدوی